معناى بوقلمون

معناى بوقلمون
بوقلمون، مُعَرّب و مُحَرّف از "خامائيلئون" يونانى (فرهنگ معين - دکتر محمد معين) است. واژه‌ى يونانىِ χαμαιλέων خود، مرکب از λέων به معناى "شير" و χαμαί به معناى "روى زمين"، و در مجموع، به معناى "شيرِ روى زمين" است؛ که ترجمه‌ى واژه‌ى آکادى (nēš qaqqari (Akkadian به معناى "شيرِ زمينى" است (Wikipedia) ؛ اما - تا جايى که من مى‌دانم - شکلِ يونانى‌شده‌ى آن بوده، که با دگرگونى‌هايى، به بسيارى از زبان‌ها راه يافته است:

آلبانيايى: kameleon
آلمانى: chamäleon
اسپانيايى: camaleón
اسپرانتو: kameleono
انگليسى: chameleon
ايتاليايى: camaleonte
پرتغالى: camaleão
ترکى: bukalemun
روسى: хамелеон
سوئدى: kameleont
فارسى: بوقلمون
فرانسه: caméléon
(websters-online-dictionary)

اين واژه، در اصل، نامِ جانورى است، که در فارسىِ امروز، به آن، آفتاب‌پرست (Chameleon) مى‌گوييم. اين جانور، هم مى‌تواند هر زمانى به رنگى درآيد، و هم مى‌تواند در يک زمان به چند رنگ درآيد. به همين سبب، اين واژه - در زبان‌هاى گوناگون - به معناى "رنگارنگ" يا "گوناگون" و "رنگ‌به‌رنگ" يا "گونه‌گون" - يا هر کسى يا چيزى که رنگارنگ يا گوناگون باشد، يا رنگ‌به‌رنگ يا گونه‌گون شود - هم، آمده است:

A person who changes opinions, ideas, or behavior to suit the prevailing social climate; an opportunist. (PJC)

Personne qui change de conduite, d'opinion, de langage, au gré de l'intérêt. (Robert)

کنايه از شخص متلوّن‌المزاج است. آن که هر دم به رنگى درمى‌آيد. (کتاب کوچه - احمد شاملو، آيدا سرکيسيان)

شايد قديمى‌ترين نوشته‌ى شناخته‌شده‌اى، که در آن، به اين معناى بوقلمون اشاره شده، از آنِ پلوتارک (Plutarch 46 AD - 120 AD) باشد:

For he had, as it was observed, this peculiar talent and artifice for gaining men's affections, that he could at once comply with and really embrace and enter into their habits and ways of life, and change faster than the chameleon. One colour, indeed, they say the chameleon cannot assume: it cannot itself appear white; but Alcibiades, whether with good men or with bad, could adapt himself to his company, and equally wear the appearance of virtue or vice. (Alcibiades)

زيرا چنان که ديديم، او استعداد و مهارت عجيبى، براى کسب خصلت‌هاى ديگران داشت، يعنى مى‌توانست، آنها را، به سرعت بپذيرد، و به راستى فرابگيرد، و طبق آداب و رسوم آنان زندگى کند، و سريع‌تر از بوقلمون، دگرگون شود. البته مى‌گويند رنگى هست، که بوقلمون نمى‌پذيرد: نمى‌تواند به رنگ سفيد درآيد؛ ولى آلکيبيادس مى‌توانست، خود را، با ياران خود، چه خوب باشند چه بد، تطبيق دهد، و رداى فضيلت و رذيلت را، به يکسان، دربرکند.

البته، بوقلمون، به معناى فرعىِ خود - که بعدها معناى اصلىِ آن مى‌شود - در ادبيات فارسى، بسيار آمده:

باغ پر تخت‌هاى سقلاطون
راغ پر فرش‌هاى بوقلمون
(سنايى)

خيزيد اى مى‌خوارگان تا خيمه بر گردون زنيم
ناقوس دير عشق را بر چرخ بوقلمون زنيم
(خواجوى کرمانى)

چه رنج‌ها که کشيدم به روزگار دراز
چه رنگ‌ها که بديدم ز دهر بوقلمون
(بهار)

اما، به مرورِ زمان، معناى اصلى، و حتا، معناى فرعىِ مُشتق از آن، فراموش شده - و تلفظِ آن نيز از buqalmun به buqalamun تغيير يافته - و به معانىِ ديگرى به کار مى‌رود؛ امروزه ديگر، بوقلمون (Turkey) - بيشتر - نامِ نوعى پرنده است؛ اگر چه معناهاى ديگرى هم دارد:

گياهِ زينتى از تيره‌ى چليپائيان، با ساقه‌ى بند-بند توخالى و برگ‌هاى نازکِ دراز به رنگ سبز چمنى و گل‌هاى فشرده‌ى درهم در گل‌آذينِ ديهيم پهن با گل‌برگ‌هاى رنگارنگ. (فرهنگ معاصر فارسى امروز - غلامحسين صدرى افشار، نسرين حکمى، نسترن حکمى)

ديباى رومى که رنگ آن تغيير مى‌کند. (فرهنگ الفبايى-قياسى زبان فارسى - دکتر مهشيد مشيرى)

کسى نمى‌داند که در آينده چه چيز ديگرى بوقلمون ناميده خواهد شد!

1. در واقع اصطلاح "بوقلمون‌صفت" (امروزى) به معناى کسى که مانند بوقلمون رنگ عوض مى‌کند، اشاره به همين مطلب است.


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : zaxa23
تاریخ : 20 آذر 1394
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: